نفس عمیقی کشید ، صورت خود را با آغوش خود پوشاند و به اتاق چرخید. او انتظار داشت هر لحظه از منقار و پنجه های تیز احساس اشک کند ، اما هیچ اتفاقی نیفتاد. به دست نخورده رسید. او دسته را کشید ، اما قفل شده بود.
دو نفر دیگر به دنبال او بودند. آنها در را محکم زدند و به او پیاده کردند ، اما حتی وقتی که هرمیون پیانو نواز Alohomora Charm را امتحان کرد ، جوانه نمی زند.
ران پیانو نواز گفت: "حالا چی؟"
هرمیون پیانو نواز گفت: "این پرندگان ... آنها فقط برای تزیین نمی توانند در اینجا باشند."
آنها پرندگان را مشاهده می کردند که به بالای سر بلند می شوند ، درخشان می شوند؟
هری پیانو نواز ناگهان گفت: "آنها پرنده نیستند!" "آنها کلید هستند! کلیدهای بالدار - با دقت نگاه کنید. بنابراین این بدان معنی است ... "او به اطراف اتاق نگاه کرد در حالی که دو نفر دیگر در گله کلیدها جمع شده بودند. "... بله - نگاه کنید! جاروها باید کلید درب را بگیریم! "
"اما صدها نفر از آنها وجود دارد!"
ران پیانو نواز قفل روی درب را معاینه کرد.
"ما به دنبال یک لباس بزرگ قدیمی و قدیمی هستیم - احتمالاً نقره مانند دسته."
هرکدام یک جارو را به دست گرفتند و به هوا پرتاب کردند و به میان ابر کلیدها رسیدند. آنها چنگ زدند و چسبیدند ، اما کلیدهای خیرهکننده آنقدر سریع خندید و غواص شدند ، گرفتن یکی از آنها تقریباً غیرممکن بود.
با این وجود ، هری پیانو نواز جوانترین جستجوگر قرن نبود ، اما به هیچ وجه. او برای کشف چیزهایی که دیگران انجام نمی دادند دست و پنجه نرم کرد. پس از یک دقیقه بافندگی در گرداب پرهای رنگین کمان ، او متوجه یک کلید بزرگ نقره ای شد که دارای یک بال خم شده است ، گویی که قبلاً گرفتار شده و تقریباً درون چاله کلید قرار گرفته است.
"آن یکی!" "آن بزرگ - آنجا - نه ، با بالهای روشن و آبی روشن - پرها همه در یک طرف خرد شده اند."
ران پیانو نواز در مسیری که هری پیانو نواز به آن اشاره کرده بود ، با سرعت حرکت کرد ، به سقف سقوط کرد ، و تقریباً از جارابش افتاد.
هری پیانو نواز تماس گرفت و گفت: "باید به آن نزدیک شویم!" "ران ، شما از بالا به آن می روید - هرمیون پیانو نواز، در زیر بمانید و جلوی آن را بگیرید - و من سعی خواهم کرد که آن را بگیرم. همین الان!"