به تدریج ، اتاق خالی شد و مردم هنگام خوابیدن به رختخواب رفتند.
با بهتر شدن لی جوردن ، کش و خمیازه کشید و گفت: "بهتر است روپوش را بدست آور". هری از طبقه بالایی به خوابگاه تاریک خود فرار کرد. او ربا را بیرون کشید و بعد چشمانش روی فلوت افتاد که هاگرید برای کریسمس به او داده بود. او آن را برای استفاده در Fluffy جیب کرد - او احساس نمی کند مثل خواندن باشد.
او به اتاق مشترک برگشت.
"ما بهتر است این لباس را بپوشیم ، و مطمئن شویم که هر سه ما را تحت پوشش قرار می دهد - اگر Filch یکی از پاهای ما را به تنهایی سرگردان کند -"
کتاب های اخیرا اضافه شده:
صدایی از گوشه اتاق گفت: "چیکار میکنی؟" نویل از پشت یک صندلی صندلی ظاهر شد و Trevor را به وزغ گره زد ، و انگار که او قصد آزادی دیگری را داشته است.
هری گفت: "هیچ چیز ، نویل ، هیچ چیز" ، با عجله لباس پشت سرش را گذاشت.
نویل به چهره های گناهکار آنها خیره شد.
او گفت: "شما دوباره بیرون می روید."
هرمیون گفت: "نه ، نه ، نه". "نه ما نیستیم. چرا به رختخواب نمی آیی ، نویل؟ "
هری ساعت گذشته به پدربزرگ نگاه کرد. آنها دیگر نمی توانستند هدر بدهند ، اسنپ ممکن است اکنون بخوابد با یک کرکی بخوابد.
نویل گفت: "شما نمی توانید بیرون بروید ، شما دیگر گرفتار نخواهید شد. گریفیندور حتی بیشتر دچار مشکل خواهد شد. "
هری گفت: "شما نمی فهمید ،" این مهم است. "
اما نویل به وضوح خودش را برای انجام کاری ناامید محصور کرد.
وی گفت: "من به شما اجازه نمی دهم این کار را انجام دهید." "من - من با شما می جنگم!"
"نویل ،" منفجر شد رون ، "از این سوراخ دور شوید و احمق نباشید -"
نویل گفت: "به من احمق نگو!" "من فکر نمی کنم شما باید قوانین دیگری را زیر پا بگذارید! و شما کسی بودید که به من گفتید بایستید در برابر مردم! "
ران با تعجب گفت: "بله ، اما برای ما نیست." "نوویل ، شما نمی دانید چه می کنید."
او یک قدم جلوتر رفت و نویل Trevor وزغ را که از چشمش بیرون زد ، انداخت.
"نویل پس از آن ، سعی کنید و به من ضربه!" "من آماده ام!"
هری رو به هرمیون کرد.
وی گفت: "کاری انجام دهید".
هرمیون قدم به جلو گذاشت.
او گفت: "نویل ، من واقعاً واقعاً متاسفم."
گره خود را بالا برد.
او با اشاره به "نویل" ، گریه کرد: "Petrificus Totalus!"
اسلحه های نویل به طرف او می چسبید. پاهایش به هم می چسبید. تمام بدن او سفت و سخت بود ، او در جایی که ایستاد نوسان کرد و سپس روی تخت روی صورتش صاف شد ، مانند تخته ای محکم.